چهار سال پیش همین موقعها، 2-3 ماهی بود که مشخص شده بود به کی رای میدم! در کوران امتحانات پایان ترم و اونم ترم 8ئی که فرداش باید میرفتم ارشد میخوندم و درسم باید تموم میشد تا ساعت 2 بعد ازنصفه شب بیرون بودیم و خیلی امیدوار! روزهایی که اگه نگم بهترین روزهای زندگیم بودن بیشک پینوکیوی درونم منو رها نمیکنه!
دقیق یادمه توی سلف نشسته بودیم(قبل اینکه اعلام بشه میرحسین میاد وهمهمه اومدن خاتمی بود) و میگفتم اگه خاتمی هم بیاد بهش رای نمیدم و فقط میرحسین! همه 7-8 نفزی که کنارم نشسته بودن منو میخواستن راضی کنن که رای بدم! حالا کی؟ وقتی که هنوز نطفه شکل نگرفته و نمیدونیم پسره یا دختره!! دوستای من میخواستن براش مهر تعیین کنن! با اینحال اونروزا دقیقا این مخاطره حالا نه دقیقا به شکل اتفاقات خرداد 88! اما به طرز دیگهایی تو ذهنم شکل گرفته بود، آدمی که میخواد بیاد باید بجنگه باید بتونه از پس خیلی مشکلات بربیاد و خاتمی(با اینکه هنوزم خیلی بهش علاقه دارم و هنوزم برای من مردیه با عبای شکلاتی)! نه نمیتونست کما اینکه بعدش خیلی رو بازی کرد و چشم همه بر سنگ نبشته های اصلاحات باز شد.
توی همه درگیریهای انتخاباتی و اتفاقاتی که منجر شد به حصر(حبس) خانگی میرحسین، در جائی از ذهنم، همیشه من ایستادم و به احترامش دست میزنم! افتخار میکنم که توی مملکتی زندگی میکنم که میرحسینم بوده آدمایی بودن که برای حرفاشون جنگیدن! میرحسین برای من یک نفر نیست یک شخص نیست میرحسین مظهر آدمهائین که رفتن و مبارزه کردن میرحسین برای من یک طرز نگرشه، یک طرز تفکره!
حالا امروز و آدمهای امروزی و منی که به خاتمی اون دوران رای نمیدادم؟ معلومه! نه هیچکدوم حتی ذرهایی، اپیسلونی از اون چهره رو به یاد من نمیندازن! توی بلبشوی آدمهای مختلف که میخوان رای بدن و رای ندن رئیسجمهور من هنوزم میرحسینه و کاندیدای منتخب من میرحسین! نه اینکه روز رای گیری برم و رای به نام میرحسین بندازم که هنوز تو رای دادن یا ندادن دو به شکم! هنوز تو جنگ اول موندم تا برسم به صلح آخر!شاید هم به یکی از این کاندیداها رای دادم اما نه برای حداقل یا حداکثری کردن انتخابات یا آرا که اصلا امیدی بهش نیست! فقط شاید برای اینکه اگه روزی فرزندم(فرزندی) ازم پرسید تو که حداقل میتونستی رای بدی چرا رای ندادی شاید یه اتفاقی میافتاد!بهش بگم بابائی رای هم دادم اینجوری شد و نگم بهش آزموده را آزمودن خطاست! با این حال تصور من از آدمهائی که این دور کاندید شدن تصور یک مادریه که بچش مرده! ایرانی با عبای شکلاتی شده ایرانی با کاپشن دریوزگی و حالا به هرچی تبدیل بشه زیاد بهش امیدوار نیستم.
پ.ن:اصلا دوست نداشتم سیاسی بنویسم اما میرحسین سیاسی نیست میرحسین مائیم من و توائی که یک روز نه چندان دور ما بودیم و الان هم اگه کمی از هم دور شدیم باز هم مائیم! ما، ما میمانیم!