در بزم دور یک، دو قدح درکش وبرو

چشم بندی بود، چشم من بسته به اندک نگاهی از تو بود
چشم بسته بودم به چشمانت
اما دریغ
چشمانت بسته بود
 
 
 توی حد فاصل مرگ و زندگی یه جائی باید باشه که اسمش خراباته! دیر مغانه مسلموناس! یه پیری همون دور و برا وایساده واسه هرکی یه جوری قدح پر می‌کنه. تو چشات زل میزنه و هر آنچه نباید را، انگار باید ببینه و بعدش ساقی چشمات میشه! قدح چشماتو پر می‌کنه و بعدش میمیری.

۲ نظر:

یوتاب گفت...

نوید...

Hamed Hmd گفت...

عالی
لایک