لحظه رفتنی است ، خاک ماندنی است

یه وقتایی دلت می‌گیره! میخوای برگردی به 6-7 سالگی! شایدم کمتر 3-4 سالگی! تو خیابون که داری راه میری یهوئی به خودت بیای و بفهمی داری رو هوا راه میری یکی گرفتت. بغلت کرده. داره پشت سرهم ماچت می‌کنه. نفهمی چرا.
داری تو خونه بازی می‌کنی یهوئی بزنی شیشه پنجره رو بشکنی و واسه اینکه خدا ببخشدت دست به دعا برداری. سر صبح واسه بیدار شدن داداشت بیاد بالای سرت بگه نوید میدونی اسمت چیه؟ توام که مسته خوابی ندونی نگی.
هفته‌ایی یه بار بری برگر زغالی بخوری به مدت چند سال و هر بار مشتاق‌تر از قبل زودتر از موعد حاضر کنار در وایسادی که دوباره تکرارش کنی. و بی خیال هرکی که میگه کارتون تکراریه.
 کودکی یعنی خسته نشدن از کلیشه تکراری تکرار کلیشه‌ها. یعنی ذوق مرگ شدن برای موعدهای وعده‌های تکرار. یعنی حاضر باشی همچیتو بدی تا لحظات ماندگار شن.

هیچ نظری موجود نیست: