اینا سه تا دوست بودن، داشتن از بدشانسیهاشون تو زندگی میگفتن:
نفر اول: دوساله بودم که بابام مرد!ننم تو 8 سالگی مرد! تو زندگیم زنم ازم طلاق گرفت و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد! پوووف، اگه چهار تا کلید باشه که فقط یکیشون چراغ رو روشن کنه آخرین کلیدی که میزنم روشنش میکنه.
نفر دوم:موقعی که بدنیا اومدم بابا مامان نداشتم! برادرم بزرگم کرد. 18 ساله بودم برادرم تو یه تصادف فوت کرد و مرد. زنم، زنم ،پوووف.سر زا رفت..و پسرم هیچ وقت بزرگ نشد. ای داد،اگه چهار تا کلید باشه و فقط یک چراغ، هیچ کدوم چراغو روشن نمیکنه، کلیدش از جای دیگس.
نفر سوم:هیچی نگفت..خسته بود.چراغش سوخته بود.
پ.ن :چقد من پستام پی نوشت داره پوووف.
پ.ن2:پست قبلی نظرات مختلف زیادی گفته شد(خارج وبلاگ)، نمیتونم قطعی بگم حرف اونا درسته ولی خوب مثه اینکه شرع مثله همجای این مملکت تبصره ماده زیاد داره!نمدونم!
۱ نظر:
ببین وبلاک تو هم به من شک داره میگه ثابت کن رباط نیستی :)
ارسال یک نظر