پادگان یا هر روز به خونمون سر بزن!

آش خور: یکم

همین که منو دید جویده جویده و تند تند سلام کرد و زرتی پروند خوش به حالت! منو میگی هاج و واج نگاش می‌کردم که هاع؟ یک لحظه گفتم نکنه ارثی بهم رسیده بی‌خبرم. اینهمه هیجان آدمو به شک می‌اندازه. بعد با اطلاعات قبلی که از خانم‌جان داشتم کجکی بودن دوزاریم رو فهمیدم. منظورش خدمته! آخه خانم جان خوش به حالم؟! نه تورو خدا خوش به حالی داره آخه؟! یاد دوران کودکستان افتادم که جواب خانم مدیر رو که همین حرف رو در جشن تولد یکی از بچه‌های تازه متولد شده 6ساله! زده بود با قاطعیت و صدای بلند دادم و گفتم گربه نهارت و تا جائی که یادم میاد از کیک خوردن محروم شدم. به هر حال به خانم‌جان که  نمی‌شد این حرف رو گفت. هنوز تو ذهنم صفحه با استناد به قانون جرايم خانوادگی دسترسۍ به فحش فراخوانده شده امكان پذير نمۍباشد رو می‌دیدم که یهو با حرفی از خانم‌جان ذهنم بلو اسکرین داد. گفت پس از این به بعد بیش‌تر می‌بینیمت! نمی‌دانم خانم‌جان پادگان رو با پذیرائی خانه‌اشان اشتباهی گرفته بود یا آن‌جای دیگر خانه‌اشان.

پ.ن:تا دوشنبه مرخصی دارم.