ای دیده خون ببار

 کنار خاک سرپا نشسته بود، زل زده بود به ...به شو نمی‌دونم! لابد به خاک دیگه. گریه ‌می‌کرد، بعد یهو ساکت میشد دوباره گریه، سکوت! هق هق، سکوت! بدون اشک! تا حالا گریه بی اشک دیدی؟! دیدی فقط جیغه! خشکه! زجه‌اس. بی‌آبه، انگاری یه جایی راه آب رو بستن! یزیدوار، عاشوراوار.
 صورتش گر گرفته بود. تو به جای اون باشی چیکار می‌کنی؟! بچت 19 سالش باشه و در اثر استعمال جنس خراب میمیره!به خودت لعنت می‌فرستی! هی به پسرت  میای یه چی بگی دلت داغ میشه جیگرت آتیش میگیره و زبونت خفه میشه! نفست بالا نمی‌آد!نه نمیتونی! هی میای بگی و بریزی بیرون!نمی‌گی. آخرش ،تهش چشات گرد میشه یه صدای خشک از ته حلقت میاد بیرون ومیگی آخ! دلت تاب نداره که! نمیشه، نه! نمیتونی بیش‌تر از این بگی! پسرته! پسرت بود. بی‌چاره دل! بی‌چاره دل!

چشت سرخ میشه و کنار چشمت دو قطره اشک جمع میشه! دوقطره اشکی که هیچ‌گاه نریخت... دق داد و نریخت.

پ.ن1:هیچ کی جای اینا نباشه، هیچ وقت!
پ.ن2:طاقم بر سر تابم ویران شد! ویران شد وقتی دیدم پدرش از یکجایی به بعد نتوانست بایستاد زیر بغلشو  می‌گرفتند تا بتواند راه برود! برادر بین دو دنیا سیر می‌کرد انقد گریه کرد بود که از حال رفته بود! مادر، مادر! امان از دل مادر! ای داد.


هیچ نظری موجود نیست: