پیر که بشی مُردی

پدرم گفت چون پیر بود مُرد.
از اون موقع تا حالا سی سال گذشته، بیش‌تر از سنم. هر وقت کلمه پیر رو می‌شنوم هول میشم دلم هرری میریزه پایین. یه گودال خالی سیاه میبینم و آدمی که قراره توش بخوابه. 
پ.ن: گاهی روزایی رو میبینم که مُردم، یعنی خیلی وقته که مُردم. حتی جمجمه‌ام  خاک شده. خودم با خیلیای دیگه که روی قبرم دفن شدن قاطی شدم از خودم فقط یه ذره  خاک مونده  که خالصه، خود واقعیمه قاطی نداره مخلوط خودمه با خودم. باد بهم وزیده بلند شدم رفتم رو هوا! دارم زمینو تماشا میکنم. صدای موسیقی  به گوش می‌رسد.